ایلیااکبریایلیااکبری، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

ایلیا اکبری

بدون عنوان

1391/7/30 21:32
نویسنده : zeinab
258 بازدید
اشتراک گذاری

شب تولد

سلام پسر گلم می خوام خاطرات قشنگ با تو بودن را بنویسم تا پس فردا که بزرگ شدی بدونی که چقدر دوستت دارم که اگر من نباشم روزگاری این بماند یادگاری

از وقتی که تو هشت ماهت شد البته تو دلم ، دکتر گفت عجله داری و زودتر می خوای بیای بیرون و من باید بیشتر استراحت کنم، اومدم خونه مامانی و بیشتر استراحت می کردم،پنج شنبه بود که با بابا یوسف رفتیم خونمون تا حال و هوایی عوض کنیم، باهم خونه را تمیز و مرتب کردیم، فیلم دیدیم عکس گرفتیم و ... جمعه هفت مهر که تولد امام رضا بود یه حالی داشتم ، دلم می خواست که تو زودتر بیای ، یه جوری بودم شب که داشتیم دوباره به خونه مامانی برمی گشتیم انگار برای آخرین باره که دارم خونه و محله را می بینم.

موقع خواب بود که دستم را گذاشتم رو دلم و بهت گفتم ایلیا گلی مامانی من همه کارم را کردم آرایشگاه رفتم خونه مرتبه وسایلت را آوردم خونه مامانی، بیا و ناخن کوچولوت را بکن تو کیسه آب و پاره اش کن و امشب بیا بیرون ، تولد امام رضاست می خوام تورو بسپرم به حضرت تازه خسته هم شدم بیا دیگه...

ساعت چهار صبح بود که احساس کردم داره ازم آب می ره پریدم تو دستشویی و دیدم تو به حرفم گوش دادی و کیسه آبت را پاره کردی و می خوای بیای تو بغلم...

دوستت دارم نازنینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)